چرا دوسش نداشتی ؟؟؟....
دفعه قبل که میخواستیم بریم اصفهان یه روز که از شما و باباکورش مهربونت مرخصی گرفته بودم و با خیال راحت شما پدر و پسر را تنها گذاشته بودم و تنهایی رفته بودم خرید یه پیراهن خوشگل واست خریدم که خودم کلی دوسش داشتم و از خریدم راضی بودم آخه این اولین پیراهن مردونه ای بود که واست میخریدم ولی وقتی اومدم خونه و خواستم که بپوشمت از همون لحظه اول نمیدونم چرا ازش خوشت نیومد واصلا دوست نداشتی که به تنت بکنی ....و هر بار هم که خواستم اونو بپوشمت گریه کردی ...وقتی هم که اصفهان رفته بودیم شاید فقط یک ساعتی اونو پوشیدی منم که دیدم دوسش نداری دیگه نپوشیدمت ...ولی خب مامانی خیلی دوسش داشت ببین چقدر هم بهت میاد... میدونم حتما دلیلی داره که دوسش نداری شاید باها...